۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

همبستگی 4 دانشگاه کشور در حمایت از کارگران


بنا بر گزارشهای رسیده به فعالان در تبعید , دانشجویان4 دانشگاه کشور به مناسبت فرارسیدن اول ماه می , روز جهانی کارگر , بیانیه هایی را به صورت جداگانه در حمایت و اعلام همبستگی از قشر کارگر ارسال داشته اند که در زیر می خوانید
بیانیه جمعي ازدانشجویان دانشگاه های اصفهان
بار ديگر روزكارگر كه تبديل به يك روز سراسري براي همه ي ستمديدگان تاريخ شده است , در راه است . و اين درحالي است كه مردم ايران و به طور خاص قشر كارگر همواره بهاي زيستن اش را با رنج بازو و عرق جبين خود مي پرداخته است و اكنون در بدترين و بحراني ترين وضعيت معيشتي در تاريخ ايران قرار دارد.
اين درحالي است كه حكومت حاكم بر ايران در پي ماجراجويي هاي هسته اي اش تنها وتنها منفعت خويش را در نظر ميگيرد.
فشار تحريم ها به صورت مضاعف گريبان گير مردم مظلوم ايران ميشود و طرح خود ساخته ي يارانه ها چيزي جز تورم و بدبختي براي مردم نداشته است وبه طور خاص اين قشر از جامعه در گرداب فقر روز افزون قرار گرفته اند. و اين ها هم در حالي است كه حكومت حاكم بر ايران چون زالويي به جان اقتصاد و هويت و دودمان ملت ايران افتاده است و مينيمم هاي حق زندگي را از آنها گرفته است تا حتي اگر شده چند صباحي بيشتر حكومت حقير خود را حفظ كنند.
اكنون ما دانشجويان نيز همراه همرزمان مان در سراسر كشور حمايت خود را از شريفترين قشر جامعه يعني كارگران به عمل مي آ وريم و روز 1 مي را روز اتحاد براي همه مردم ايران ميدانيم دير نيست كه صبح آزادي به همت ما بر آسمان ايران بدمد.
جمعي ازدانشجویان دانشگاه های اصفهان ارديبهشت 1391
بيانيه جمعي از دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي اراك
الملك يبقي مع الكفر و لا يبقي مع الظلم…
ماه ارديبهشت مثل هميشه يادآور نزديك شدن روز جهاني كارگر است, روزي كه براي كارگران هم ميهنمان بخصوص, سنبلي براي ايستادگي بر حقوقي ست كه سالهاست از دسترنج كار و عرق جبينشان به جيب ديكتاتوري رفته است.
آري در حالي كه ايران با تمامي سرمايه هاي طبيعي و معادن و ذخاير نفت و گاز, جز كشورهاي غني محسوب ميشود اما نصيب ملت ايران از اين مواهب تنها فقر و فاقه و بيكاري ست كه در اين ساليان شكاف طبقاتي را به بيشترين حد خود رسانده طوري كه مردم تحت ستممان حتي از تهيه قوت لايموت روزانه نيز محروم گشته اند و افزايش آمار فرزندان كار در اثر اين بي عدالتي ها هر وجدان بيداري را به درد مي آورد.
چپاول منابع ملي , واگذاري كارخانه ها و بنگاه هاي توليدي و به تبع آن بيكار شدن كارگران, واردات بي وريه و معاملات اقتصادي, اختلاس هاي ميلياردي و هزاران هزار نمونه از اين نوع گوياي ظلم بي حد و حصري ست كه بر ملت ايران و بخصوص كارگران زحمتكش ميهن ميرود. اما از آنجاييكه هر جا ظلم و بي عدالتي هست,مشتهايي به نشانه مقاومت و اعتراض گره شده اند, مقاومت كارگري در ايران نيز تاريخچه اي درخشان دارد كه با ايستادگي دمي از سر دادن فرياد حق طلبي باز ننشسته است.حال كه بار ديگر در آستانه 11 ارديبهشت و روز كارگر قرار داريم از تمامي هموطنان ميخواهيم در اين روز با ارج گذاردن در مقام رنج و كار كارگران در كنارشان بيايستيم و بر حقوق حقه شان پاي بفشاريم. كارگر, معلم , بازاري , دانشجو همه و همه يك پيكر واحديم و بر ماست كه براي نيل به هدف مشترك كه همانا احقاق حقوق ملت ايران است در كنار يكديگر بايستيم.
آري بني آدم اعضاي يك پيكرند …
ارديبهشت 1391 جمعي از دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي اراك



۱۳۹۱ فروردین ۳۰, چهارشنبه

بیماریهای عدیده جسمی حشمت الله طبرزدی در زندان رجایی شهر

حشمت الله طبرزدی زندانی سیاسی در زندان رجایی شهر کرج با بیماریهای عدیده جسمی دست و پنجه نرم می‌کند.

به گزارش هرانا، حشمت الله طبرزدی روزنامه نگار، فعال دانشجویی - سیاسی و فارغ‌التحصیل رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشگاه پلی تکنیک تهران (امیر کبیر) که در تاریخ ۷ دیماه ۱۳۸۸، بلافاصله پس از وقایع ۶ دی ۱۳۸۸ توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت و به ۹ سال حبس محکوم گردید، هم اکنون در وضعیت وخیم جسمی بسر می‌برد و و از مشکلات قلبی و درد شدید معده گلایه دارد. شایان ذکر است حشمت الله طبرزدی پیش‌تر بیش از ۹ سال حبس در زندان و و بازداشت در بازداشتگاه‌های سپاه و وزارت اطلاعات را پشت سر گذاشته است.

۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه

پروین قاسمی با علی نژاد از بیگناهی و خبر قریب الوقوع بودن حکم اعدام برادرش می گوید

خواهر حمید قاسمی شال در گفتگو با مسیح علی نژاد از ارسال پرونده اعدام برادر زندانی خود به اجرای احکام زندان اوین خبر می دهد و می گوید: یک برادرم(البرزقاسمی) وقتی در اوین زندانی بود گفتند به دلیل سرطان درگذشت، حالا هم حکم اعدام برادرم حمید را به اجرای احکام اوین فرستاده اند، شما را به خدا کمک مان کنید، نگذارید این برادرم را از ما بگیرند. حمید هیچ کاری نکرده، حمید حتی فعال سیاسی هم نیست. حمید قاسمی شال را از ۲۴ خرداد ۸۷ به اتهام جاسوسی و ارتباط با سازمان مجاهدین خلق زندانی و محکوم به اعدام محکوم کرده اند. این حکم به گفته ی خواهرش به اجرای احکام اوین ارسال شده است و پس از آن احتمال اجرای حکم در هر لحظه ای وجود دارد.
پروین قاسمی شرحی از از روند بازداشت برادرش حمید قاسمی و آنچه بر خانواده اش در این مدت گذشته است ارايه می دهد و در عین حال به تلاش های خانواده اش برای جلوگیری از اعدام برادرش نیز اشاره می کند.
متن کامل این گفتگو به شرح زیر است:
خانم قاسمی من مسیح علینژاد روزنامه نگار هستم از بیرون تماس می گیرمبله خوب هستید خانم علینژاد؟اگر مایل باشید و خطری برای شما ندارد با شما گفتگویی در مورد وضعیت جدید برادرتان انجام بدهم
با شما بله خوشحال میشوم لطف هم می کنید.

ممکن است توضیح دهید که آیا حکم اعدام برادر شما برای اجرای احکام اوین فرستاده شد؟
خانم علینژاد روز شنبه از اجرای احکام دادسرای اویی به ما زنگ زدند و گفتند به شما ملاقات حضوری دادیم و اصرار کردند که روز یک شنبه به ملاقات برویم. وقتی به همراه مادرم رفیتم من خبر فوت خواهرم که به تازگی درگذشته است را در ملاقات حضوری به برادرم دادم و همان جا آقای خدا بخشی مسئول اجرای احکام اوین در حضور من و مادرم به حمید گفتند که حکم اعدام شما به اجرای احکام ابلاغ شده است.

آیا در این مورد با وکیل گفتگویی شده و حکم به وکیل ابلاغ شده بود؟
نه هنوز به وکیل ابلاغ نشده البته در ایران رسم نیست که حکم را به وکیل ابلاغ کنند.
آیا راه اعتراضی باقی مانده است؟
نه متاسفانه مگر اینکه خود آقای جعفری دولت آبادی یا آقای لاریجانی جلوی اجرای حکم اعدام را بگیرد.
ممکن است که برگردیم به پرونده و اشاره ای بکنید که در واقع حمید چرا و اصلا برای چه چیزی دستگیر شده اند؟
سال 87 برادر بزرگم البرز که نظامی بود و پنج سال بازنشسته بود در ۲۳ اردیبهشت توسط حفاظت اطلاعات دستگیر می شود. حمید هم چند روزی از کانادا برای سفر به ایران آمده بود. همان زمان حمید به دادستانی ارتش مراجعه می کرد که ببیند وضعیت برادرش البرز چگونه است و البرز کجاست. اما حمید را هم در سوم خرداد دستگیر می کنند.
برادر شما شغل شون چی بود؟ و به چه جرمی در واقع دستگیر شده بود؟
برادر بزرگم البرز معاون آموزشی ستاد توی نیرو دریایی رشت بودند. ناخدا یکم بود که ایشان را به اتهام جاسوسی و خروج اطلاعات دستگییر کرده بودند و این اتهام را زدند که برادرم با مجاهدین خلق در ارتباط بوده و و اطلاعات را به برادرم حمید می داد و اطلاعات را خارج می کرد برای مجاهدین خلق. این چیزی است که آنها می گویند..
تا جایی که من شنیده ام برادر شما البرز هم در زندان فوت کردند. درست است؟
بله متاسفانه روزی که حکم اعدام به البرز ابلاغ می وشد یعنی بهمن ۸۹ ایشان در زندان فوت می کند.

قبل از زندان مریض اصلا نبوده ایشان؟
اینها به ما گفتند که علت فوت برادرم سرطان بوده ولی برادر من آدم خیلی سالمی بود طوریی که حتی یک قرص هم مصرف نمی کرد چون در آب و هوای تمیزی زندگی می کرد حداقل روزی دوساعت پیاده روی داشت به همین علت آدم بسیار سالمی بوده اینا به ما میگند سرطان معده داشت.


و الان حمید برادر شما به خاطر پیگیریی کار البرز دستگیر شده؟

اینها می گویند که حمید با مجاهدین در ارتباط بوده است.
خب آیا برای حمید وکیلی هم گرفته بودید؟ می خواهم ببینم دفاعیات وکیل از حمید چگونه بود؟
وکیل پرونده حمید را دیده، هیچ سندیی که بشود به آن استناد کرد در پرونده حمید نیست . بر اساس یک ایمیل توش تایپ شده برادرم را متهم کرده اند. که ایمیل هم تایپ شده در یک کاغذ است و حتی از صفحه ی ایمیل هم پرینت نشده بود. همین ایمیل هم خطاهای زیادی دارد و به گواهی قوه قضاییه ایرادات فاحشی دارد.
خب الان این اتفاق افتاده که حکم حمید به اجرای احکام اوین ارسال شده آیا دیداری با مقامات قضایی داشتید؟
من الان دارم از دفتر دادستانی می آیم. به دادستانی نامه ای نوشته ام. البته متاسفانه آقای جعفری دولت آبادی را نمی شود دید اون موقعی که ایشان تازه بر مسند نشستند به خاطر اینکه خودشان را خوب جلوه دهند ملاقات هایی گذاشتند ولی متاسفانه الان ستاره سهیل شدند و کسی نمی تواند ایشان را ببیند.
الان در چنین شرایطی حرفی برای مردم و یا مسولان دارید؟
ما پرونده ی حمید را برای اعاده دادرسی به شعبه ۳۱ دیوان عالی فرستاده بودیم و آقای جعفری رییس شعبه دیوان می گوید من پرونده ی حمید را خواندم . خود آقای جعفری می گوید من می دانم حق این جوان نیست که اعدام شود و از بین برود، می گوید ایشان گناهی مرتکب نشده و با این چیزهایی که در پرونده آمده دلایل برای اعدام کافی نیست ولی چون قبلا پرونده در اینجا بررسی شده من نمی توانم حرفی بزنم. من به ایشان گفتم یعنی شما فردای قیامت باید برای یک روز اضافه ماندن حمید در آن سلول جواب خدا را بدهید ولی ایشان برای حفظ میز خودشان پرونده را رد کردند.


خود حمید با شنیدن ارسال حکم اعدام به اجرای احکام اوین چه وضعیت و شرایطی داشت؟

حمید آن روز که با او ملاقات داشتیم خیلی حالش خراب شد، واقعا دچار شوک شد. یعنی از یک طرف من خبر مرگ خواهرم را به او دادم، و از طرف دیگر آنها خبر حکم اعدام را به او دادند.

و مادر شما چه وضعیتی دارند؟
مادرم در این ملاقات حضور داشتند، یعنی فکر کنید مادری که یک فرزندش را اصلا ندیده در اوین از دست داده، یک دختر چهل ساله اش به تازگی فوت کرده و امروز جلوی خودش حکم اعدام پسرش را به او ابلاغ کردند، ببینید مادر من چه حالی می تواند داشته باشد، من از همه ی دنیا می خواهیم کمک مان کنند، تو رو خدا نگذارید این برادرم را از ما بگیرند....هر کسی هر کاری می تواند برای حمید انجام دهد. به خدا حمید هیچ کاری نکرده. برادرم در تمام نامه هایش هم اعلام کرده که به هیچ گروهی وابستگی سیاسی ندارد، حمید حتی فعال سیاسی هم نیست و حتی مدرکی هم علیه برادر وجود ندارد....

۱۳۹۱ فروردین ۱۳, یکشنبه

اشنایی بیشتر با آقای کاظمینی بروجردی مبارز خواهان جدایی دین از حکومت

چنانچه به مضرات مذهب دولتی بیندیشیم، در می یابیم که آثار منفی و مخرب آن آنقدر زیاد است که طرفداران واقعی مذهب را از بودن و رشد آن نگران می کند .در حکومتهای دینی هم حکومت دچار مشکل می شود و هم دین ارزشش را از دست می دهد چون همه ظلمها به نام دین است سوء ظن همگانی بر مقدسات دینی می رود . یکی از طرفداران واقعی مذهب آقای حسین کاظمینی بروجردی هستند که بیش از 20 ساله برای نهادینه کردن جدایی دین از حکومت تلاش کردند تا ارزش به دین و هم سیاست به مجرای درست خود برگردد. حکومت جمهوری اسلامی با 33 سال قدمت جدا از ظلمهایی که بر مردم روا داشت ، لزوم حکومتی سکولار و برپایی جدایی دین از حکومت را بر مردم ایران نشان داده است حکومتی که به دین و اعتقاد مردم کاری ندارد و فقط برای آبادانی کشور تلاش می کند.
آقای بروجردی در تاريخ دهم مرداد ماه سال  1337شمسي در خانواده روحانی معتقد به دین سنتی در بروجرد به دنیا آمدند
اولین بارکه بازداشت شدن در تيرماه 1374 (ژوئيه 1995) بود که با دخالت وزارت اطلاعات، ايشان در خيابان ربوده شدند و سپس به زندان توحيد (پشت اداره‌ پست مركزي تهران) انتقال یافتند و در آنجا شكنجه‌هاي بسياري بر ايشان وارد شد. مسجد همت آبادکه امانتش را تا قبل از این برعهده داشت نيز مصادره و اداره‌ آن به دست ملاهاي حكومتي سپرده شد.  بعد از آزادي از زندان، ماهها بستري شدند، با گذشت زمان و حصول بهبود نسبي، با پيگيريهاي مردمي مجددا فعاليتهاي خود را اين بار از منزل شخصي خود آغاز نمودند.
از آنجا كه مسجد ايشان مصادره شده بود و اجازه داشتن مسجد و يا دفتر را نداشتند ناچارا منزل ايشان تبديل به محل مراجعه‌ عموم علاقمندان و ديدارهاي مردمي شده بود. در اين دوران ايشان مقالات متعددي در زمينه‌هاي اعتقادي، اخلاقي،‌عرفاني،... تقرير مي‌نمود كه به همراه اسناد روائي و مطالب متنوع ديگر، در دو كتاب مستقل به نامهاي "كتاب حكيم" و "باراني در كوير سوخته" منتشر شد.
ایشان در روز 26/10/1379 (15 ژانويه 2001) دوباره بازداشت و به زندان اوين منتقل شد و در بند 59 و 209 آن زندان مخوف، شكنجه‌هاي بسياري را تحمل نمود تا اينكه در زندان دچار سكته‌ قلبي شد و در تابستان سال 1380 (2001) ايشان را در حالي به خانواده‌اش تحويل دادند که ماه‌ها قادر به انجام كارهاي شخصي خود نبوده و به انواع بيمارهاي جسمي مبتلا شده بود. در سال 1381رساله آزادی را نوشتند که در وزارت ارشاد اجازه چاپ پيدا نكرد.

پس از آن  فعاليتهایشان را دنبال ‌كردند با گذشت زمان، روز به روز بر تعداد علاقمندان افزوده مي‌شد و با گسترش اين استقبال عمومي، خشم وزارت اطلاعات و دادگاه ويژه روحانيت به گونه‌اي برانگيخته شد كه به منظور ضربه زدن و سركوبي ايشان پدرشان را در مرداد 81 به قتل رساندند. با این حال ایشان کوتاه نیامدند و پس از گذشت زمان كوتاهي فعالیتهای وی دوباره به اوج رسيد و آخرين جلسه‌ي ايشان با حضور ده‌ها هزار نفر در استاديوم شهيد معتمدي در جنوب تهران، برگزار گرديد كه علاوه بر سالن مربوطه تمامي فضاي داخل و بيرون ورزشگاه و خيابانهاي اطراف بسته شد.
ایشان دو کتابهای مناظرات اینترنتی و درمانگاهی برای تو را نوشتند که اجازه چاپ نگرفتند.
در تاريخ 26/05/1383 (16 اوت 2004) ايشان مجددا به دادسرای ویژه روحانیت احضار شد و بعد از يك دوره بازداشت كوتاه مدت، تعهد داد كه هيچگونه فعاليتي از جمله عبادت و نيايش جمعي، جلسات تدريس و ديدار با مردم نداشته باشد.
ايشان مجاز بود فقط با خانواده و بستگان خود ارتباط برقرار كند و هربار كه رفت و آمد ديگري انجام مي‌شد، بلافاصله احضار شده و بايد در مورد آن ارتباط توضيح مي‌داد!
در طی چند جلسه‌ آخر در سال 1385، نيروهاي امنيتي و اطلاعاتي سعي كردند مانع برپائي جلسه شوند، ولي حضور گسترده‌ مردم مانع از اجراي اين نقشه گرديد، به ویژه در جلسه‌ آخر در تاريخ 08/04/1385 (29 ژوئن 2006) که در بزرگترين استاديوم سرپوشيده‌ي كشور (شهيد كشوري) برگزار شد، این مکان تنها گنجایش بخشی از جمعیت شرکت کننده را داشت و امتداد جمعيت به خيابانها و ميادين اطراف كشيده شد. در این مراسم به اعتراف دوست و دشمن،‌ بيش از صدهزار نفر، بدون تبليغات رسانه‌اي و در خفقان شديد شركت كردند.
15/7/1385 (7/اكتبر/2006): در صبح اين روز، منطقه محل اقامت ايشان را محاصره كردند و پيوسته با بلندگو هشدار مي‌دانند كه: يا تسليم شويد و يا كشته خواهيد شد، اگر تسليم شويد در امان خواهيد بود.
با تيراندازي هوائي و استفاده‌ي دائمي از انواع گازهاي ميكروبي و اشك‌آور و همچنين نمايش دادن انواع ماشينها و تجهيزات وحشت‌آفريني، سعي كردند تا با ايجاد هراس ایجاد کنند در نهايت در نيمه‌ي همان شب، دستور حمله‌ي نهائي صادر شد و طرفداران آیت الله بروجردی با دست خالی زير اين تهاجم وحشيانه، قلع و قمع شدند، صدها نفر در اين درگيري بازداشت شدند كه بيشترشان، يا تير خورده و يا با ضربات باتوم و لگد زخمي و مجروح شدند، عده‌‌ي بسيار نيز با وضعيت وخيم راهي بيمارستان شدند و .....
(آقای بروجردی به وسیله بلندگوي دستي آن شب مهاجمين  و مسئولين نظام را اينگونه ‌مخاطب قرار داد:
اي مهاجمين، اگر زور داريد، برويد اعتياد و فقر و فحشا و تبعيض را ريشه‌كن كنيد، چرا زورتان را روي رعيت خالي مي‌كنيد،‌ چرا چنگ و دندان به ملت نشان مي‌دهيد، اين ملت به شما آقائي داد،‌ اين ملت به شما عزت داد،‌ شما در پائين‌ترين جايگاه بوديد،‌ مردم شما را به اين جايگاه آوردند، اين است مزد مردم كه به ايشان حمله كنيد، آن همه نيرو كه آورده ايد اگر بكار مي‌گرفتيد يك نفر معتاد در ايران پيدا نمي‌شد، يك فقير و گرسنه پيدا نمي‌شد، مي‌خواهيد مرا بكشيد، با كشتن من مسائل شما حل مي‌شود؟ بقاء‌ شما تضمين مي‌شود؟ اين ملت را سرگردان كرديد ، فقير كرديد ، بيچاره كرديد، اين مردمي كه روي منابع انبوه نفت و گاز و طلا زندگي مي‌كنند چرا فقيرند؟ براي اينكه مديريتتان را آورديد براي سركوب امثال من، اين من و اين شما، بكشيد، اما تاريخ در زمينه شما قضاوت سنگيني خواهد كرد، الان در اين حركت امروزتان كل جهان متوجه شد، تمام رسانه‌هاي جمعي جهان حالت فوق العاده اعلام كرده‌اند تا اين اخبار را بگيرند، شمائي كه به جرايدتان مي‌گوييد چيزي ننويسند، به عواملتان مي‌گوييد اعلام كنند كه من گفته ام "امام زمانم" تاريخ را چه مي‌كنيد؟ واقعيتها را چه مي‌كنيد؟ دنيا الان فهميده مشكل من با شما دين است، من مي‌گويم دين سنّتي شما مي‌گوييد دين سياسي، ملت دين سياسي نمي‌خواهد ملت از دين سياسي خسته شده است.)
از آن روز به بعد آقای بروجردی در زندان به سر می برند بدون یک روز مرخصی حتی زمانی که مادر ایشان بر اثر شکنجه های زندان فوت شدند اجازه حضور در مراسم خاکسپاری را ندادند .
ایشان در زندان دو رساله ، رساله دموکراسی و رساله رد ولایت فقیه را نوشتند و به بیرون از زندان منتقل کردند و برای یک کنفرانس یک مقاله با موضوع سکولاریسم نوشتند
همراه ایشان در روز 15 مهر مادرشان ، خواهر ، دختران پسران و نوه 6 ماهه ایشان نیز دستگیرشدند و مدتی را در در زندان انفردایی و زیر شکنجه بودند . بعد از آن نیز پرونده ایشان باز می باشد و به بهانه های واهی فرزندان و همسرش را می خواهند و نیز برای تحت فشار قرار دادن آقای بروجردی در مقابل چشمان وی و همسرشان ، پسرش را شکنجه کردند که منجر به سکته قلبی همسرشان شد.

ایشان بدون حق داشتن وکیل مستقل ، در یک دادگاه فرمایشی و غیرعلنی محاکمه گردید ابتدا حکم آقای بروجردی و 12 تن از طرفدارانش اعدام بود که با تلاش فعالین حقوق بشر و فشار رسانه ها این حکم تقلیل پیدا کرد و در نهایت حکم ایشان به 11 سال تبعید به یزد تبدیل شد و كليه اموال و اثاثيه و تنها منزل مسكوني ايشان مصادره شد و طرفدارانش با گذراندن محکومیت یکی یکی آزاد شدند.
تبعید آیت الله بروجردی در تاریخ ۳ آذرماه پس از ضرب و شتم ایشان به زندان مرکزی یزد اجرا شد در یزد آقاي بروجردي نزديك به 80 روز در بند انفرادي زندان مركزي يزد، تحت انواع فشارها و محدوديتها قرار گرفت این زندانی عقیدتی پس از نگارش نامه ای در تاریخ 7 اردیبهشت ماه خطاب به دبیرکل سازمان ملل در خصوص نامشروع خواندن حکومت ایران و درخواست برگزاری رفراندومی در خصوص این موضوع، از 10 اردیبهشت ماه به سلول انفرادی منتقل شد، وی در این مدت دست کم یک بار اعتصاب غذای یک ماهه ای ( از مورخ 15 ارديبهشت 1388) را پشت سر گذاشت و مدتی را نیز در بهداری این زندانی به سر برد)و نهایتا در عصر روز چهارشنبه ‌28 مرداد 1388، آقاي بروجردي پس از گذراندن حدود 9 ماه از دوره 10 ساله حبس در تبعيد، به طور ناگهاني از زندان مركزي يزد به زندان اوين بازگردانده شد.
آقای بروجردی مدافع صلح و آزادی ادیان و نظر است و معتقد است که  ثبات و صلح در خاورمیانه بدون تشکیل حکومتهای سکولار و دموکرات امکان پذیر نمی باشد. که کاندید برای دریافت جایزه صلح نوبل 2012 شده است .
-  محصول اين جنايات استبدادي در این شش سال:
الف- آسیب دیدگی شبكه قرنيه چشم، به دليل پاشیدن سم به چهره اش و اصابت ضربات مشت در بند انفرادي 209 و عدم مراقبتهاي پزشكي، اکنون یکی از چشمانش در آستانه نابینایی کامل قرار گرفته است
ب- بروز علائم تومور مغزي در سوزش پشت سر و تير كشيدن قسمت فوقاني و درد مستمر در بخشهاي چپ و راست كاسه سر.
ج-  از كار افتادگي قلب در فعاليتهاي طبيعي و جاري در عدم همكاري صحيح و همه جانبه با دستگاه تنفسي و مشاهده كم كاري در اوقات خواب، حركت، استرس
د- امراض ديگري از قبيل پاركينسون، ديابت، فشار خون.
ه- عدم رسیدگی پزشکی به نارسایی قلبی ایشان که در دوران زندان به آن دچار شده، سبب بروز تورم در پاهایش گردیده و تعادل وی در راه رفتن و ایستادن را با مشکل جدی مواجه نموده است .

۱۳۹۱ فروردین ۱۱, جمعه

لب دوختن غلامرضا شیردم برای اعتراض به تعلل در کار پناهندگی اش

غلامرضا شیردم پس ار 12 سال انتظار با 2 بار پذیرش پناهندگیش یکی در عراق و دیگری در ترکیه  باز سردر گم  در ترکیه مانده بدون اینکه یک جواب قانع کننده تا به حال شنیده باشد .وی پس از اینکه 19 ماه از پذیرش دومش در ترکیه می گذرد بر اساس مصاحبه ای که با فریاد سبز انجام داده در صبح امروز لب خود را دوخته و در سرمای ترکیه در مقابل سازمان ملل تحصن کرده است

۱۳۹۱ فروردین ۹, چهارشنبه

هواپیمای کوچک اختصاصی برای دیپورت آقای جاسبی!


به گزارشهای رسیده از سوئد حاکی از دیپورت دوباره آقای حسین جاسبی در سوئد است .
دولت سوئد قصد مجدد دارد که روز شنبه ۳۱ مارس حسین جعفر علی‌ جاسبی را در معیت چند پلیس به جمهوری اسلامی تحویل دهد. تلاش دولت سوئد بار اول به یمن فداکاری فعالین سوئدی و ایرانی و بویژه اقدام جسورانه اعتراض آمیز خود حسین در داخل هواپیما به شکست انجامید و خلبان هواپیما به مأمورین پلیس دستور داد که هواپیما را تخلیه کنند. طبق اطلاع رسیده پلیس سوئد این بار برای جلوگیری از اعتراض در داخل هواپیما، یک هواپیمای کوچک اجاره کرده تا حسین را ابتدا به آمستردام و سپس از آنجا با هواپیمای مسافربری به تهران بفرستد.
فردا در استکهلم تظاهراتی در دفاع از حسین، و دیگر پناهجویان در خطر دیپورت مثل ماکسیم و علی‌ برگزار خواهد شد. تظاهرات‌ها را باید به  شهر‌های دیگر و کشور‌های دیگر هم کشاند. مبارزه را باید در اشکال مختلف و با هماهنگی به پیش برد. نیرو‌های سیاسی مترقی سوئد و سایر کشور‌ها  را باید متوجه اهمیت حمایت از حقوق انسانی‌ نمود.امروز فرصت کوتاهی برای دفاع از حسین عزیز داریم. رژیم خواهر و برادر حسین را اعدام کرده و پدرش را سالها در سیاهچال‌هایش شکنجه کرده است. اجازه ندهیم آقای وزیر مهاجرت سوئد حسین را به جلّادان اسلامی تحویل دهد. به ما کمک کنید که جلوی دیپورت حسین را بگیریم. نامه زیر را برای آقای وزیر، مدیر دفتر ایشان و لیست بزرگ آدرس‌ها بفرستید. به این اقدام غیر انسانی‌ دولت سوئد اعتراض کنید.
لطف کنید و  به روی دکمه آبی‌ آقای وزیر و سکرتر ایشان جداگانه کلیک کنید. در سطر سابجکت یا موضوع  اسم و شماره کیس حسین جعفر علی‌ جاسبی
Hossein Jafar Ali Jasbi
 (case no. 11.421.539)
را نوشته، در  مسیج متن انگلیسی زیر را بچسبانید ، تاریخ بزنید و اگر خواستید امضا کنید و آدرس هم بدهید. این ۲ تای آخر دل بخواهی است همین. آقای وزیر طبق قانون باید این نامه را باز کند.
TAKE ACTION: A sample letter is provided below. Please act URGENTLY as there are only hours until Hossein’s deportation, set for TODAY, 28 March 2012.
SAMPLE LETTER:
Please urgently copy/paste this or your own version & add your own signature to the webforms for contacting Tobias Billström, Swedish Minister for Migration and Asylum Policy and his Press Secretary Linda Norberg.
Paste into SUBJECT line: Stop the Deportation of Jasbi and All Political Refugees to Iran!
Paste into TEXT BOX:
Open Letter to Tobias Billström, Swedish Minister for Migration and Asylum Policy, Regarding the Illegal Refoulement of Hossein Jafar Ali Jasbi (case #11.421.539)

متن نامه یا مسیج

To Tobias Billström, Minister for Migration and Asylum Policy, Sweden:
I am writing to you to demand an immediate halt to the deportation of Hossein Jafar Ali Jasbi, an Iranian asylum-seeker who has sought refuge in Sweden from persecution by the Islamic Republic of Iran (case no. 11.421.539). Hossein should be immediately released from detention and granted political asylum as is his right under international law.
1) Hossein Jafar Ali Jasbi has been visibly active organizing against the regime both inside Iran with his political party, Fedaeyin Minority, and as an activist during the 2009 post-election protests, as well as in Sweden as an individual activist speaking in broadcast forums against the regime. Anti-regime activists are usually charged by the Islamic Republic with “propagating against the regime” and “moharebeh,” which carries the death sentence in Iran. The case of Mohammad Amin Valian – sentenced to death for participating in the 2009 post-election protests (not to mention the thousands killed and raped in regime prisons during that period) underscores the threat to Hossein’s life (see: http://www.iranhumanrights.org/2010/02/valian-student-sentenced-to-death). It is obviously illegal under international law to return such an anti-regime political activist to Iran.
Notably, Hossein’s sister & brother were executed by the regime. Hossein’s non-politically-active father was detained for years on no charge by the same regime. It is obvious that his family has been targeted for state-sponsored violence, and it is based on a reasonable fear of persecution that Hossein fled for his life to Sweden, seeking asylum, which is his right. Yet the Swedish government has decided to detain him in preparation for an illegal refoulement on 6 March 2012. I do not accept this.
2) The Islamic Republic considers all Iranian political asylum-seekers to be criminals, deeming their quest for asylum as propagating against the regime. The Islamic Republic has on several occasions declared and applied its intent to prosecute returned political asylum-seekers, on the basis of Article 7 of the Islamic Republic’s Penal Code. Rahim Rostami, a teenaged Kurdish asylum-seeker returned to Iran by Norway and immediately imprisoned is only one such example. Hossein Jafar Ali Jasbi has sought political asylum and therefore, under the Islamic Republic, is subject to prosecution by the regime.
3) The Migration Office’s own Director for Legal Affairs “concludes that the Iranian regime has both a strong desire and the ability to monitor its citizens in Sweden.” Hossein Jasbi’s anti-regime views have been widely disseminated via numerous different radio stations and broadcasts, including broadcasts by known opposition radio stations. Under the Migration Office’s own admission, the Islamic Republic’s monitoring of activists has required a change in policy with regard to asylum-seekers who are active against the regime while in Sweden. Both the Swedish government’s own policies and Article 94 of international refugee law (“sur place”) require that Hossein Jasbi be granted asylum in Sweden.
4) It is illegal under international law for any country including Sweden to deport a person who has a legitimate fear of persecution in their home country. It is therefore undeniably illegal under the same international law for the Swedish government to participate in the crime of deporting Hossein Jafar Ali Jasbi to Iran, where he will be detained, tortured, and likely executed if he is returned to the blood-soaked hands of the Islamic Republic.
Nevertheless, the Swedish government has repeatedly violated the rights of asylum-seekers. On September 3, 2010, in the case of R. c. v. Sweden (application no. 41827/07), the European Court of Human Rights in Strasbourg found that deporting an Iranian dissident to Iran would be a violation by the Swedish authorities of Article 3 of the European Convention on Human Rights and Fundamental Freedoms, “No one shall be subjected to torture or to inhuman or degrading treatment or punishment.”
Despite this finding, the Swedish government continues to illegally attempt to deport Iranian activists like Navid Mirpourzadih, Sanan Ashrafi, Marzieh Kamangar, Mehdi Maleki, Keivan Soufastaei, and others, all of whom are clearly and undeniably at risk not only of detention and torture by the Islamic Republic of Iran, but at unquestionable risk of execution.
We demand an urgent, immediate halt to Sweden’s intended illegal refoulement of Hossein Jafar Ali Jasbi, who is at clear risk of execution if returned to the Islamic Republic. We also demand the immediate release of Ali Azari Balsi (case #11 420529), an Iranian political activist detained in Sweden awaiting illegal deportation to Iran, and Mohammadreza Hamedian Esfahani (case #11 08445011), Christian convert facing 10 years in jail and 75 lashes should he be illegally returned to the hands of the Islamic Republic of Iran.
Given the the Migration Office’s blatant, repeated violations of international law regarding refugee rights, risking the lives of Iranian and other asylum-seekers, we demand that Sweden must not only immediately halt the illegal deportation of Hossein Jafar Ali Jasbi, but must immediately cease all deportations to Iran.

گروه ادرس‌های مهم برای ارسال کپی و افشاگری

Please also send to the following Scandinavian newspapers: david.stellini@europarl.europa.eu, michael.speiser@europarl.europa.eu, michela.laera@europarl.europa.eu, mercedes.alvargonzalez@europarl.europa.eu, ots@udi.no, 71000@aftonbladet.se, anita.nasberg@ltz.se, arne.lindh@folkbladet.se, bjorn.hedensjo@dn.se, chefred@svd.se, christer.sandberg@folkbladet.se, elisabet.rydell-janson@ltz.se, ettan@aftonbladet.se, gefle.dagblad@gd.se, insandare@hallandsposten.se, jonathan.falck@gp.se, kundservice@svd.se, malin.perk@folkbladet.se, marta.magnuson@gp.se, redaktion.gt@gotlandstidningar.se, redaktion@gotlandsallehanda.se, redaktion@halsingekuriren.se, redaktion@kkuriren.se, redaktionen@hallandsposten.se, redaktionen@hd.se, redaktionen@tt.se, tips@expressen.se, per-anders.broberg@expressen.se, redaktionen@gt.se, redaktionen@kvp.se, post@mfa.no, post@arbeiderpartiet.no, 2200@vg.no

۱۳۹۱ فروردین ۶, یکشنبه

نه به جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی از دوکلمه جمهوری و اسلامی تشکیل شده است جمهوری به معنای قرار داشتن حق حاکمیت در دست خود مردم است و اسلامیت هم پیاده سازی قوانین اسلامی است. گذشته از آن که تجربه 33 ساله این نظام نشان داده که نه جمهوری و نه اسلامی است و تنها از این عناوین جهت مشروعیت گرفتن سود برده است. از نام اسلام برای سوء استفاده از اعتقادات مذهبی مردم استفاده کرد تا ظلم و ستم بر مردم را با نام قوانین اسلامی موجه جلوه دهد. و هر صدای مخالف را با برچسب محاربه و مفسد فی الارض خاموش سازد . بخاطر حاکمیت قدرتی به نام ولی فقیه که صاحب مال و ناموس و همه چیز ملت است که از سوی بسیاری از متخصصین و کارشناسان دینی پذیرفته نشده است و اسلامی جلوه دادنش هم بنا بر صدها سند اسلامی[1] ادعایی دروغین است نمی توان ادعا کرد حاکمیت در درست مردم است پس این نظام جمهوری هم نیست.
 روزهای آغازین این نظام را با چشم خود ندیدم ولی تاریخ ننگینش را که ورق می زنی جز دربند کشیدن مردم به صرف داشتن عقیده و به مسلخ کشیدنشان چیزی دیده نمی شود نمی دانم از چه روی آن زمان را دوران طلایی مینامند. حاکمیت نظام دینی (حال هر دینی) مشکل اساسی اش این است در دست حاکمان، اهرمی برای سرکوب بیشترمی شود.
این حکومت با استفاده از احکام اسلام قانون اساسی نوشته است که بر طبق آن در این 33 سال بسیاری را به بالای چوبه دار کشیده مانند سحر گاه 19 اردیبهشت 5 تن را به نامهای فرزاد کمانگر ،شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان اعدام کرد در حالی که همه از شنیدن این خبر بهت زده شدند کمانگرمعلم ۳۴ ساله کرد و فعال مدنی به اتهام محاربه در دادگاهی که فقط هفت دقیقه طول کشید و به گفته وکیلش هیچ شواهدی مبتنی به ارتکاب جرم محاربه ارائه نگردید، به اعدام محکوم شد، شیرین علم هولی، زن ۲۸ ساله کرد که به جرم محاربه محکوم به اعدام شد  زهرا بهرامی شهروند هلندی ایرانی تبار  که به دلیل شرکت در تظاهرات معترضان در عاشورای سال ۸۸ دستگیر شده بود، پس از ماه‌ها بازداشت، به محاربه و نگهداری و قاچاق مواد مخدر متهم شد سرانجام به همین اتهام واهی اعدام شد و بسیارند اعدام شدگان توسط این حکومت ستم دینی که آشکار و پنهان به مسلخ رفتند. و حال سعید ملک پور مهندس کامپیوتر را به جرم مدیریت سایت های مستهجن به اعدام محکوم شده است. ندرخانی را که در سن 19 سالگی به مسیحیت گرویده مرتد می نامد و حکم اعدام برایش صادر می کند و... گرچه هیچ یک از این فعالیتها در اصل جرمی نبوده است و بهانه های واهی بوده برای سرکوب و ارعاب بیشتر ولی اگر هم جرمی باشد باز در صدور مجوز برای گرفتن جان یک انسان توسط انسانی دیگر شک و تردید زیاد است و اقدام درستی به نظر نمی رسد
حکومت جمهوری اسلامی با 33 سال قدمت جدا از ظلمهایی که بر مردم روا داشت ، لزوم حکومتی سکولار [2] و برپایی جدایی دین از حکومت را بر مردم ایران نشان داده است حکومتی که به دین و اعتقاد مردم کاری ندارد و فقط برای آبادانی کشور تلاش می کند.
چنانچه به مضرات مذهب دولتی بیندیشیم، در می یابیم که آثار منفی و مخرب آن آنقدر زیاد است که طرفداران واقعی مذهب را از بودن و رشد آن نگران می کند .در حکومتهای دینی هم حکومت دچار مشکل می شود و هم دین ارزشش را از دست می دهد چون همه ظلمها به نام دین است سوء ظن همگانی بر مقدسات دینی می رود .
اکنون سکولار شدن ایران، به نظر تنها راه خلاصی ملت از عقبگردهای معنوی و مادی است.
مضافا به اینکه ثبات و صلح در خاورمیانه بدون تشکیل حکومتهای سکولار و دموکرات امکان پذیر نمی باشد. مثلا در عراق که بعد از آن همه کشتار و رهایی از دست دیکتاتور باز با سوء استفاده از نام دین شاهد حملات انتحاری،  تروریستی و نا امنی  هستیم همینطور مشکلاتی که در مصر و یمن از سوی دینگرایان بوجود امده است .
هر نوع حکومتی با اعمال قوانین اجتماعی می تواند نظم و آسودگی را به ارمغان آورد، ولی در اثر آمیخته شدن با قواعد مذهبی، به یک معجون ناهنجاری مبدل خواهد شد. 


[1] رساله رد ولایت فقیه آیت الله کاظمینی بروجردی
[2] در حکومت معنی سکولاریسم، عدم دخالت باورهای مذهبی در امر حکومت و برتری دادن اصول حقوق بشر بر سایر ارزش‌های متصور هر گروه و دسته‌ای است.

از نسل اعتراض


قبل از سال 88 همه می گفتند نسل شما ، نسل آدمهایی است که صدایشان در نمی آید و حال دیدم که اگر بخواهند صدای اعتراضشان را می توانند به گوش دنیا برسانند و همه را شگفت زده کنند .البته سالهاست که نسل ما معترض است و تاوان های بسیار داده است ولی به یکباره دست بر دست هم دادند و همه با هم خروشیدند .

نسل من، نسل بعد از انقلاب ، که فقط این رژیم را دیدیم و با استبداد دینی بزرگ شدیم نه آئینی برایمان مانده و نه فرهنگ و تمدن، از فرهنگ کورش و آرش برای ما چه مانده؟ منشور حقوق بشر کورش که در سال ۵۳۸ پیش از میلاد توسط کورش نگاشته شد، بیانگر نگاه زیبا و فرهنگ والای مردم آن زمان است اکنون 2012 سال پس از میلاد است، منشور حقوق بشری که رهبر ایران در این زمان ارائه می دهد چیست ؟ اعدام، تجاوز، زندان ، سنگسار و...... هیچ آئین انسانی به آدمی اجازه ستاندن جان انسان دیگر را نمی دهد. در این 33 سال هیچ آئینی سرجای خودش نبوده و فقط آئین سیاسی خودشان را به خورد ما دادند. نه مسیحی نه زرتشتی نه یهودی و نه.... حتی مسلمانش اجازه عنوان حقیقت آئینش را ندارد.



نسل من حکومت دیکتاتور نمی خواهد به هر شکل و به هر عنوان، او نسبت به حکومت دیکتاتور معترض است. ما نمی گوییم که نسل گذشته اشتباه کردند بالاخره این دوره هم باید در تاریخ ایران زمین سپری می شد تا مردم ایران با تاثیرات حکومت دینی آشنا شوند ولی اعتراض داریم به ادامه اش، 33 سال از آری گویی نسل قبل به جمهوری اسلامی گذشته ما می گوییم رفراندومی آزاد برای تعیین نوع حکومت برپا شود و برای اینکه نوع حکومت و سطح دموکراسی خواهی مردم مورد سنجش قرار بگیردمردم تعیین کنند که چه نوع حکومتی را می خواهند.

ایران زمین در تاریخ خود جنایت و ظلم بسیاری را دیده است زمان حمله مغول بارزترین نمونه آن است ولی اکنون نسل ما خواهان آن است که جلوی این جنایتها را در ایران بگیرد جانش را در کف دستش گرفت و به خیابانها آمد و فریاد برآورد که دیکتاتوری نمی خواهد، که باید این حکومت جنایتکار برود الان هم که در خیابان نیست، آتش زیر خاکستر است. آنقدر در این دو سال تحقیر شده ، آنقدر ظلم دیده که فراموش نمی کند. فکر نمی کنم هیچ یک از ما که روز عاشورا در خیابان بودیم آن روز را فراموش کنیم بسیاری از هم نسلهای من در زندانها چشم به جهان گشودند و بسیاری بدون حضور مستمر یکی از والدین یا هر دو بزرگ شدند. آنها خوب می دانند ظلم چیست و حکومت دینی می تواند تا چه اندازه برای شهروندانش به صرف عقیده مخالف بی رحم باشد.

نسل من نسل خسته است ، خسته از اینکه هر چه می کند ممنوع است خندیدن ، نوشیدن ، شاد بودن ، ابراز عقیده ، داشتن عقیده ، ... خسته از اینکه کسی بگوید دین داشته باش یا نداشته باش ، خسته از ظلم، دروغ و ریا ، خسته از اپوزیسیونهای رنگارنگ متفرق ، این نسل به همه این ها اعتراض دارد در تظاهرات برای ما مهم نبود که بغل دستی ما سلطنت طلب، اصلاح طلب، مجاهد، توده ای، حزب کارگری، ملی مذهبی یا ..... باشد همه در کنار هم بودیم و یک پیام به خودمان و جهان دادیم که "ما همه با هم هستیم". چه خوب و پسندیده است که گروهها و احزاب اپوزیسیون که بعد از 33 سال تلاش به نتیجه ای نرسیدند این پیام را بشنوند و همه این اختلاف ها را کنار بگذارند و پشت یک میز با همدیگر بنشینند و برای آزادی ایران همگرایی کنند .

ما آزادی می خواهیم و برایش اعتراض کرده ایم و می کنیم درهر کجای دنیا که باشیم تلاش خواهیم کرد و سکوت نمی‌کنیم تا ایرانی آزاد داشته باشیم.